مصاحبه آیت الله تحریری – معارف توحیدی امام حسین علیه السلام

۱۵ مرداد ۱۴۰۱ 7344

توجه به توحید از مهمترین آموزه های دینی در کلام انبیا و اولیاء الهی بالاخص اباعبد الله الحسین علیه السلام است ؛ لطفا پیرامون این موضوع توضیحی داشته باشید ؟

نکته اولی که در زندگی امام حسین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام قابل مشاهده است مسئله توجه به توحید در تمامی شئون زندگی است و شاخصه انبیاء و اولیاء الهی علیهم السلام توجه به این حقیقت است و ایشان در زندگی فردی و اجتماعی خود به این حقیقت توجه دارند
اولیاء الهی در زندگی سیاسی و مقام رهبریت جامعه و در شئون گوناگون محور اصلی توجه ایشان توجه به خدای متعال است ؛ منتهی توجه به خدای متعال در مرحله اول ترغیب به پیدا کردن اعتقادات توحیدی است و در مرتبه دوم توجه به پیاده کردن دستورات خدای متعال در جمیع شئون زندگی است و روش ائمه علیهم السلام در پیاده کردن دستورات خدا به صورت ترتیبی است به این معنا که اول به امور لازم و واجب توجه می‌دهند ؛ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات الهی و سپس به مسائل مستحبه و همراه با این توجهات به مسائل اخلاقی و اوصاف نفسانی توجه تام می دهند این روش و منهج سیره کلی ائمه علیهم السلام در مقام هدایت و رهبری ایشان است و در همین راستا توجه اکید به جایگاه امامت خود می‌دهند که محور توجه دادن به توحید از طریق امامت باید تحقق پیدا کند .
مطلبی از مرحوم میرزا علی آقا قاضی نقل شده است که رسیدن به حقیقت توحید از راه ولایت محقق میشود (مهر فروزان، ص: ۲۲ ؛ علامه سید محمد حسین طهرانی ) آیا این کلام ناظر به همبن مطلب است ؟
کلام من در توضیح این مطلب است که اگر کسی بخواهد به اعتقادات صحیح توحیدی دست پیدا کند باید از طریق امام وارد شود ، اگر چه پایه اعتقادات ما عقلانی است اما اگر عقل بخواهد به طور صحیح خداشناسی داشته باشد باید در دامن نبوت و ولایت قرار گیرد کما اینکه امام رضا فرمود : « حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی- فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی ؛ رواه الشیخ الصدوق فی التوحید: ۲۴ الحدیث ۲۱، و الزمخشری فی ربیع الابرار ۲: ۲۴۹، و المتّقی الهندی فی کنز العمال ۱: ۵۲ الحدیث ۱۵۸، و الرافعی فی التدوین ۲: ۲۱۴ » و اگر شخصی بخواهد اعتقاد صحیح و کامل توحیدی داشته باشد باید از راه امام وارد شود و این حدیث ارتباط تنگاتنگ اعتقاد توحیدی را با نبوت و امامت و ولایت بیان می‌کند و نبی مکرم اسلام در خطبه غدیر این معنا را به طور مبسوط بیان نمودند نکته‌ای که مرحوم قاضی فرموده اند بحث عمیق‌تری را دنبال می‌کند که محل بحث ما نیست .
امام راه وصول به توحید
امام صادق علیه السلام نقل می کند:« خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع ذَاتَ یَوْمٍ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ بَعْدَ الْحَمْدِ لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ الصَّلَاهِ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ ص یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ وَ اللَّهِ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَهُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَهُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه ؛ کنز الکراجکى ۱۵۱.‏»
ابا عبد الله روزی در میان اصحابشان آمدند فرمودند خدای متعال بندگان را جز برای اینکه او را بشناسند نیافرید و وقتی او را بشناسند بندگی می‌کنند و با بندگی کردن او بی نیاز می‌شوند از بندگی غیر او بعد شخصی از آن حضرت سئوال کرد : معرفه الله چیست ؟ فرمود : معرفت اهل هر زمانی امامی را که باید از او اطاعت بکنند .
لذا توجه به توحید بر دیگران باید از طریق امام تحقق پیدا کند و در تحقق مراتب توحیدی ابتداء بینش‌های صحیح توحیدی و در مرحله بعد ، اطاعت از فرمایشات ایشان لازم است و این اطاعت اگر محقق شد بینش انسان نسبت به خدای متعال قوی می‌شود آنوقت دیدگاه‌های توحیدی عمیق‌تری پیدا می‌کند و این دیدگاهی عمیق توحیدی در گفتار و سیره امام حسین علیه السلام نمایان است و البته همه ائمه معصومین اینگونه بوده‌اند اما با توجه به شرایط مختلف زمانی این مسائل را به گونه ای ظهور می‌دادند از نظر مسائل اجتماعی و سیاسی امام حسین علیه السلام در میان ائمه بُعد حرکت سیاسی ایشان به طور خاص بود اگر چه نبی اکرم هم در برخورد با کفار و یهود و نصاری و با منافقین مشی سیاسی خاص خود را داشتند و بعد از نبی مکرم ، بُعد سیاسی امام علی علیه السلام مقداری عمیق‌تر می‌شود چرا که ایشان برخوردی با اصحاب داشتند و سه جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین و کسانی که از درون امت اسلامی به مخالفت برخاستند و بر علیه حضرت قیام کردند داشتند و امام حسن مجتبی هم حرکت سیاسی خاص خود را داشته‌ ؛ اما امام حسین علیه السلام این حرکت را به نحو کامل داشتند به گونه ای که بعد از مدتی این حرکت موجب انقراض بنی امیه شد ، امام حسین علیه السلام با بنی امیه که سرسخت‌ترین مخالفان ولایت علی بودند به جهاد پرداخت در عین حالی که این حرکت یک حرکت ظاهری دینی است اما در درونش یک حرکت عمیق توحیدی نهفته است که محل بحث ما اینجاست . شاهد این مطلب فرمایشاتی است که حضرت در مسیر مکه تا کربلا داشته‌اند و برخی از کلمات حضرت در قله توحید است که نشان می‌دهد زیر بنای این حرکت توجه توحیدی است .
شواهد توحیدی در کلام امام حسین علیه السلام
الف) در دیدار با فرزدق
به مناسب افرادی که حضرت با ایشان برخورد می‌کنند مطالبی را ذکر می‌کنند ؛ در هیچ مرحله‌ای توجه به خدا از ایشان جدا نمی‌شود اما این توجه دادن‌ها متفاوت است و با این فرمایشاتی که دارند ابعاد توحیدی حضرت که ظهور پیدا کرده است متجلی می‌شود .
توحید در زندگی اولیاء دین ، اصل و اساس می‌باشد و به مناسبت‌های مختلف برخی را به ظاهر دین ارجاع می‌دادند و برخی را به مسائل عمیق‌تر مثلا : طبری و دیگر مورّخان و محدّثان از «عبید اللَّه بن سلیم» و «مدری» آورده‌اند که:
در سال شصت هجری، پس از بازگشت از سفر حجّ، به سوی وطن خویش روان بودیم که در منزلگاه «صفاح»، شاعر اندیشمند و روشنفکر بلند آوازه عرب، «فرزدق» را دیدیم. او که از زیارت خانه خدا بازمی‌گشت، در مورد داستان دیدارش با امام حسین علیه السّلام چنین گفت:
برای شرکت در مراسم شکوهمند حج در حالی که افسار شتر خود را داشتم و آن را می‌کشیدم وارد قلمرو حرم شدم و درست در آنجا سالار شایستگان، حضرت حسین علیه السّلام، را دیدم که به همراه خاندان و یارانش از مکّه کوچ کرده و در حال بیرون رفتن از قلمرو حرم بود.
به آن حضرت نزدیک شدم و درودی گرم نثارش کردم؛ دیدم شمشیری برای دفاع به کف دارد و برای حفظ جان گرامی خویش زره بر تن کرده است.
به او گفتم: پسر پیامبر! خدای پر مهر خواسته‌ات را بر آورد و آنچه را دوست می‌داری به شما ارزانی دارد! چه انگیزه و عاملی شما را به شتاب افکند تا پیش از انجام مراسم پر معنویّت و شکوهبار حجّ از خانه خدا خارج گردی؟ «ما اعجلک عن الحج؟» فرمود: اگر شتاب نمی‌کردم از سوی استبداد اموی بازداشت می‌شدم.
«لو لم أعجل لأخذت.»
آن گاه آن حضرت از من پرسید: شما که هستی؟
«من أنت؟»
گفتم: سرورم! من مردی عرب تبارم و از همین مردم هستم. و شگفت اینجاست که آن بزرگوار در شناسایی من چیزی فراتر از این نپرسید و به همین پرسش و پاسخ بسنده کرد.
آن گاه فرمود: گویی تو از عراق به حجاز وارد می‌گردی؛ به من بگو که مردم آن سامان را در چه شرایط و با چه اندیشه‌ای پشت سر نهادی و آمدی؟
«اخبرنی عن النّاس خلفک.»
گفتم: سالار من! ارزیابی اوضاع سیاسی و اجتماعی و دینی مردم کوفه را از مردم‌شناسی آگاه پرسیدی! واقعیّت این است که دل‌ها و قلب‌های مردم آن سامان با شماست، اما شمشیرهایشان بر ضدّ شماست؛ «قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ اسْیافُهُمْ عَلَیْکَ وَ الْقَضاءُ یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَاللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» قضا و قدر از آسمان فرود می‌آید و آنچه خدای دانا و توانا بخواهد همان خواهد شد.
و آن گاه آن حضرت مرکب خویش را به حرکت آورد و به راه خویش ادامه داد حسین علیه السّلام به او فرمود:
«صدقت للَّه الأمر و اللَّه یفعل ما یشاء و کلّ یوم ربّنا فی شأن، ان نزل القضاء به ما نحبّ فنحمد اللَّه علی نعمائه و هو المستعان علی اداء الشّکر، و ان حال القضاء دون الرّجاء فلم یعتد من کان الحقّ نیّته و التّقوی سریرته و السّلام علیک.» درست گفتی، کار در دست خداست و او هر آنچه بخواهد و مصلحت بداند، انجام می‌دهد و هر روز تدبیر و فرمان تازه‌ای دارد؛ بنا بر این اگر قضا و قدر آن گونه که ما دوست داریم و در اندیشه آن هستیم فرود آمد، خدای فرزانه را بر نعمت‌های گرانش سپاس می‌گذاریم و او یاری دهنده و یاری رسان بر ادای سپاس و حق‌شناسی است؛ امّا اگر قضا و قدر هماهنگ با خواسته ما نبود و مصلحت چیز دیگری بود باز هم آن کسی که نیّت و هدفش حق و عدالت و کران تا کران درون و برون زندگی‌اش به پروای خدا و ارزش‌های انسانی آراسته است، از شاهراه حق و فضیلت به بیراهه نرفته است. ( تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۷۸؛ ارشاد مفید، ص ۲۲۸؛ با اندک تفاوت؛ مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۳۳؛ کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۷۶ )
تصحیح دیدگاه توحیدی فرزدق توسط اباعبد الله
این کلمات عمیق‌ترین دیدگاه توحیدی را بیان می‌کند چرا که حضرت در حال حرکت هستند ولی در این حرکت ، خود را هیچکاره می‌دانند و می‌خواهند بفرمایند : خدا همواره در جلوه گری است چه قبل از این و چه بعد از این و هر روز او در کاری است ؛ بعد بحث قضا الهی را هم به گونه‌ای مطرح می‌کنند که دیدگاه فرزدق را هم تصحیح می‌کند ؛ چون مسئله قضا الهی در اعمال رفتار ما دو گونه برداشت می‌شود الف ) برداشت عمومی که انسان هر گونه بود تحت قضا الهی است یعنی اگر خوب بود خدا خواسته است و اگر بد هم بود خدا خواسته است و این برداشت غلط است . ب) اما دیدگاه صحیح از منظر اهل بیت درباره قضا الهی این است که امور عالم به خداوند متعال تکیه می‌کند و امور انسان هم از طریق اراده‌اش به خدا بر می‌گردد درباره انسان اراده نقش مهمی در تحقق قضای الهی دارد اینطور نیست که بگوییم امور انسان بدون اراده انسان به خدای متعال نسبت دارد تا بوی جبر بیاید . کلام فرزدق ظهور در معنی اول دارد و برای اراده انسان نقشی را قائل نشد اما امام در عین اینکه اراده الهی را اصل می‌داند اما اراده انسان را هم درطول اراده خدا معرفی می کند و این یک دیدگاه عمیق توحیدی است که در زندگی عملی نقش تربیتی دارد .
نقش تربیتی این دیدگاه
خدای متعال از ما خواسته است تا در مسیر معرفت و عبودیت او قرار بگیریم و نشانه این عبودیت اطاعت از امام است که ما با پیروی از امام بندگی خدا را تحقق می بخشیم لذا بنده و عبد آنچه را که خدای متعال می طلبد می خواهد ؛ حق متعال از بندگانش می‌خواهد بندگی او را در زندگی فردی و سیاسی و اجتماعی خود تحقق دهند و ظهور عبودیت و تحقق بندگی حق در زندگی سیاسی باید در قالب حکومت دینی تحقق یابد و حکومت دینی هم با محوریت امامت امام معصوم باید باشد و می بینیم این مسائل چگونه با هم مربوط هستند لذا حضرت می‌فرمایند ما این حرکت را انجام دادیم و همه امور هم بدست اوست اگر قضا الهی آنطور که ما می‌خواهیم و دوست داریم اتفاق افتاد خدا را ستایش می‌کنیم و دراینجا حضرت مجدد مطلب توحیدی دیگری را بیان می‌کنند که عین تربیت توحیدی است ؛ یعنی اگر ما رفتیم و مردم رهبریت ما را پذیرفتند و حکومت فاسد را کنار زدند و حکومت حقه الهیه تحقق پیدا کرد چه خوب و ما این را دوست داریم و خدا هم قضائش اینگونه تحقق پیدا کرده است و ما خدا را بر این قضائش حمد می‌کنیم .
بینید چقدر این دیدگاه عمیق است ؛ یعنی خدا این هدف را خواسته است و این هدف هم تحقق پیدا کرده است و این هدف امر کمالی است و این امر کمالی هم جز به او قیام ندارد پس ستایش می‌کنیم او را که این کمال را ظهور داده است ! چقدر این معانی عمیق است و حضرت در این کلمات ماهیت توحیدی خود را ظهور می‌دهد تا دیگران هم بدانند حرکت به سوی خداست و ما که داریم بندگی می‌کنیم داریم کمالات الهی را ظهور می دهیم و این بالاترین مقامات و اوج بندگی است آنگاه باز حضرت ادامه می‌دهد : اگر ما داریم عبودیت را در پرتو حکومت دینی دنبال می‌کنیم خدا را ستایش می‌کنیم و از او کمک می‌گیریم تا شکر آن ادا کنیم چرا که به ما قدرت و فهم داده و ما این فهم و قدرت را در تحقق دادن اهداف الهی بکار می بندیم و شکر به معنی بکار بستن هر چیزی در جهت و هدف آفرینش خاص آن شی ء .
حضرت در ادامه می فرمایند : « و ان حال القضاء دون الرّجاء » یعنی اگر قضا الهی محقق شد که ما به مقصد خود یعنی تشکیل حکومت دینی و الهی نرسیدیم باز هم حرکت ما بسوی خدا متوقف نشده است « فلم یعتد من کان الحقّ نیّته و التّقوی سریرته و السّلام علیک.» کسی که حق نیت اوست و تقوی سیره اوست او دور نشده از رسیدن به حق
حضرت با این کلام مسیر و جهت نهضت خود را بیان می کنند و به نوعی می فرمایند : من به سوی شهادت در حال حرکت هستم و هم قاعده کلی بیان می‌کنند که اگر مردم در مسیر حق حرکت کنند و اگر موانعی در رسیدن به حق برای ایشان پیدا شد متوجه این نکته باشند که اینها به نتیجه خودشان می رسند و چقدر ما را تربیت می‌کنند
به نظر من این بیان اوج معارف توحیدی است که حضرت در مسیر حرکت به کربلا ابراز داشتند .
ب) کلمات حضرت در اول روز عاشورا :
حضرت در روز عاشورا چند مناجات با خدا داشتند حضرت دعایی در اول روز عاشورا دارند و در آنجا می فرمایند : « ألّلهمَّ أنت ثقتی فی کلّ کرب، ورجائی فی کلّ شدّه، وأنت لی فی کلّ أمرٍ نزل بی ثقهٌ وعُدّه، کم من همٍّ یضعُف فیه الفؤاد، وتقلّ فیه الحیله، ویخذلُ فیه الصدیق، ویشمتُ فیه العدوّ، أنزلته بک وشکوته إلیک، رغبه منّی إلیک عمّن سواک، ففرّجته وکشفته، وأنت ولیُّ کلّ نعمه، وصاحب کلّ حسنه، ومنتهی کلّ رغبه. خدایا در هر گرفتاری اعتماد من به تو است و در هر سختی به تو امیدوارم، در هر امر مهمی به پشتیبانی تو دلبسته‌ام. و سپس فرمود: خدایا چه بسیار سختی‌هایی که قلب‌ها تاب تحمّل آن‌ها را ندارد و راه چاره را بر آدمی می‌بندد. در این حال دوست از یاری دست برمی‌دارد و دشمن سرزنش می‌کند. این همه را به پیشگاه تو می‌آورم و با تو راز می‌گویم که جز با توأم رغبتی نیست. تنها تو گشاینده درهای بسته و برطرف کننده مشکلات هستی. هر نعمتی از توست و هر نیکویی تو را سزد و همه راه‌ها به تو ختم می‌شود. الإرشاد: ۲: ۹۶ ورواه الطبری فی تأریخه: ۳: ۳۱۷ عن أبی مخنف، عن بعض أصحابه، عن أبی خالد الکاهلیّ، وفیه:« فأنت ولی کلّ نعمه …»، وأنظر: الکامل فی التأریخ: ۳: ۲۸۶- ۲۸۷ وتاریخ مدینه دمشق: ۱۴: ۲۱۷ وترجمه الإمام الحسین علیه السلام ومقتله؛ من القسم غیر المطبوع من کتاب الطبقات الکبیر لابن سعد تحقیق السیّد عبدالعزیز الطباطبائی( ره): ۷۱ به تفاوت، وانظر: سیر أعلام النبلاء: ۳: ۳۰۱، ونظم درر السمطین: ۲۱۶»
« وَانْتَ لی‌ فی‌ کُلِّ امْرٍ نَزَلَ بی » خدایا تو برای من هستی در هر امری ؛ این نهایت خضوع بندگی است که بنده در همه حالات جز به خدای متعال اتکا نداشته باشد و در ادامه حضرت می‌فرمایند: « رغبه منّی إلیک عمّن سواک » و این جمله بسیار عجیب است « خدایا همه این مشکلات در راه تو آسان است و من میل به تو دارم و من تو را می خواهم و غیر تو را نمی خواهم » ! چه کسی می‌تواند در آن بحبوه جنگ و آن حوادث خونبار چنین حرف‌هایی بزند ؟!
و این نهایت عبودیت است که عبد به جایی برسد که همه امورش را در دست خدا ببیند و حضرت این‌ها را تنها در کلام نمی‌گوید بلکه در حل مشاهده هستند ، بالاترین مرتبه عرفان شهود حقایق توحیدی است و امام دراین حالت دارد این مطلب را دارد بیان می‌کند که از آن تعبیر می‌کنند ، رسیدن به مقام ولایت کلیه الهیه .
این مطالب را حضرت در اول صبح عاشوراء بیان می‌کنند و بهر حال خود حضرت زمانی که وارد قتال می شودند و در اواخر جنگ خود که قرار می گیرند باز دیدگاه‌های توحیدی حضرت یک شکوفایی خاصی می‌یابد .
ج) کلام حضرت در آخرین لحظات عمر شریف
حضرت در لحظات آخر عمر خود می‌فرمایند :
«اللَّهُمَ! مُتَعالِیَ‌ الْمَکانِ، عَظیمَ الْجَبَرُوتِ، شَدیدَ الِمحالِ، غَنِیٌّ عَنِ الْخَلائِقِ، عَریضُ الْکِبْرِیاءِ، قادِرٌ عَلی‌ ما تَشاءُ، قَریبُ الرَّحْمَهِ، صادِقُ الْوَعْدِ، سابِغُ النِّعْمَهِ، حَسَنُ الْبَلاءِ، قَریبٌ إِذا دُعیتَ، مُحیطٌ به ما خَلَقْتَ، قابِلُ التَّوْبَهِ لِمَنْ تابَ إِلَیْکَ، قادِرٌ عَلی‌ ما أَرَدْتَ، وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ، وَ شَکُورٌ إِذا شُکِرْتَ، وَ ذَکُورٌ إِذا ذُکِرْتَ، أَدْعُوکَ مُحْتاجاً، وَ أَرْغَبُ إِلَیْکَ فَقیراً، وَ أَفْزَعُ إِلَیْکَ خائِفاً، وَ أَبْکی إِلَیْکَ مَکْرُوباً، وَ اسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً، أُحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوا بِنا وَ قَتَلُونا، وَ نَحْنُ عِتْرَهُ نِبَیِّکَ، وَ وَلَدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ، الَّذی اصْطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَهِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلی‌ وَحْیِکَ، فَاجْعَلْ لَنا مِنْ أَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ».
«خدایا! ای بلند جایگاه! بزرگ جبروت! سخت توانمند (در کیفر و انتقام)! بی نیاز از مخلوقات! صاحب کبریایی گسترده! بر هر چه خواهی قادری! رحمتت نزدیک! پیمانت درست! دارای نعمت سرشار! بلایت نیکو!
هر گاه تو را بخوانند نزدیکی! بر آفریده‌ها احاطه داری! توبه‌پذیر توبه کنندگانی! بر هر چه اراده کنی توانایی! و به هر چه بخوانی می‌رسی!
چون سپاست گویند سپاسگزاری! و چون یادت کنند یادشان می‌کنی!
حاجتمندانه تو را می‌خوانم و نیازمندانه به تو مشتاقم و هراسانه به تو پناه می‌برم و با حال حزن به درگاه تو می‌گریم و ناتوانمندانه از تو یاری می‌طلبم تنها بر تو توکّل می‌کنم، میان ما و این قوم حکم فرما!
اینان به ما نیرنگ زدند، ما را تنها گذارده، بی وفایی کردند و به کشتن ما برخاستند.
ما خاندان پیامبر و فرزندان حبیب تو محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله هستیم، همو که او را به پیامبری برگزیدی و بر وحی‌ات امین ساختی. پس در کار ما گشایش و برون رفتی قرار ده، به مهربانت ای مهربان‌ترین مهربانان!».
و آنگاه افزود: «صَبْراً عَلی‌ قَضائِکَ یا رَبِّ لا إِلهَ سِواکَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، مالِیَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَیْرُکَ، صَبْراً عَلی‌ حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، یا مُحْیِیَ الْمَوْتی، یا قائِماً عَلی‌ کُلِّ نَفْسٍ به ما کَسَبَتْ، احْکُمْ بَیْنی وَ بینه‌ام وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحاکِمینَ؛ پروردگارا! بر قضا و قدرت شکیبایی می‌ورزم، معبودی جز تو نیست، ای فریادرس دادخواهان! پروردگاری جز تو و معبودی غیر از تو برای من نیست. بر حکم تو صبر می‌کنم ای فریادرس کسی که فریاد رسی ندارد! ای همیشه‌ای که پایان‌ناپذیر است! ای زنده کننده مردگان! ای برپا دارنده هر کس با آنچه که به دست آورده! میان ما و اینان داوری کن که تو بهترین داورانی ! ؛ مقتل الحسین مقرّم، ص ۲۸۲- ۲۸۳» .
تفاوت ما با ائمه علیهم السلام
فرق ما با ائمه این است که ایشان حقایق را مشاهده می‌کنند و می‌گویند و ما در ذهن می‌آوریم و می‌گوییم و این مطالب در آن دم آخر بسیار عجیب است آن هم در حالی که حضرت در خون افتاده اند و اهل بیت خود را از دست داده‌اند و کلمات حضرت همه مشحون به معارف توحیدی است «مُحیطٌ بما خَلَقْتَ» حضرت دارد احاطه وجودی حق را می بیند و در ادامه می فرمایند :« قابِلُ التَّوْبَهِ لِمَنْ تابَ إِلَیْکَ، قادِرٌ عَلی‌ ما أَرَدْتَ، وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ، وَ شَکُورٌ إِذا شُکِرْتَ، وَ ذَکُورٌ إِذا ذُکِرْتَ، أَدْعُوکَ مُحْتاجاً، وَ أَرْغَبُ إِلَیْکَ فَقیراً، وَ أَفْزَعُ إِلَیْکَ خائِفاً » تا آنجا که می‌فرمایند : «صَبْراً عَلی‌ قَضائِکَ یا رَبِّ لا إِلهَ سِواکَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، مالِیَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَیْرُکَ، صَبْراً عَلی‌ حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، یا مُحْیِیَ الْمَوْتی، یا قائِماً عَلی‌ کُلِّ نَفْسٍ به ما کَسَبَتْ، احْکُمْ بَیْنی وَ بینه‌ام وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحاکِمینَ» و این‌ها تعابیر آخر عمر حضرت است و خدای متعال به ما عنایت کند بتوانیم گوشه‌ای از این مطالب را درک کنیم .
از حرکت امام بسوی کربلا و توجه به فرمایشات حضرت در این مسیر باید فهمید که حضرت در برهه ای از تاریخ می زیستند که غربت اسلام نمایان بود و به فرموده علامه طباطبایی ( ره ) : فرمایشاتی که درباره مسائل دینی باشد خیلی کم از ایشان نقل شده است و این نشان از نهایت غربت ایشان دارد ؛ اما بهر حال دو دعا به امام حسین علیه السلام منسوب است ؛ اول دعای عشرات که دعای عشرات است مستحب است خواندن آن در هر صبح و شام و افضل اوقات آن بعد از عصر جمعه است و در مهج الدعوات و بلد الامین این دعا آمده است و پر است از تسبیح و تحمید حق تعالی و با بیانات گوناگونی حمد و تسبیح حق متعال در این دعا بیان شده است ؛ اجمالا تنزیه و تحمید یک توصیف خاصی از حق متعال است که خداوند در قرآن کریم خود را از توصیف همه بندگان جز بندگان مخلصش منزه دانسته است یعنی توصیف بندگان مخلص را توصیف خود قرار داد و حضرت در این دعا توصیفات گوناگون حق را با زبان تسبیح و تحمید بیان نموده اند
دعای دیگر دعای عرفه است و مرحوم سید بن طاوس و کفعمی این دعا را بیان نموده‌اند : ماهیت دعا عمدتا خطاب به خدای متعال است و اظهارات کمالات گوناگون حضرت حق در عالم در این دعا موج می زند منتهی بیان کمالات الهی در سطوح مختلف در دعای عرفه شده است و در اوائل آن به صورت عمومی معارف توحیدی بیان شده است .
چرا ائمه با اینکه در اوج معارف توحیدی هستند گاهی عمومی و گاهی در اوج قله توحیدی مطالبی را بیان می نمودند ؟
این مسئله شاید بخاطر دو دلیل باشد :
الف ) دعاهایی که از حضرات معصومین رسیده است یک وجه آن رسیدن به دست مردم است گرچه مخاطبه امام با خداست اما این جهت الگویی نیز در کلام ایشان لحاظ شده است .
ب) ائمه مانند قرآن سخن گفته‌اند قران معارف عمیق را دو گونه بیان می کند گونه اول ) با الفاظ خاص که این نحوه سخن گفتن در قرآن کمتر یافت می شود مانند آیات اول سوره حدید ، آیات آخر سوره حشر . گونه دوم ) همان حقایق با الفاظ عمومی بیان شده است و نیاز به تبیین دارد و چون قرآن در سطوح مختلف بیان شده است لذا کسی که سطح عمومی فهم از معارف را دارد مطالبی می‌فهمد و وحشت هم نمی کند و از همین مطلب کسی که عمیق است عمق را می‌فهمد .
نظر من این است که خدا هیچگاه از آن حقیقت پایین نیامده است منتهی آن حقیقت را با لسان‌های مختلف بیان کرده است حتی وقتی با کفار هم سخن می‌گوید به گونه‌ای اشاره به آن حقیقت می‌کند آیا این‌ها ابا نمی کنند با اینکه خدا با ایشان است این « هو معهم» یک حقیقت توحیدی است یا در جای دیگر می فرماید : « ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَهٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَهٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُم‏..سوره مجادله آیه ۷ » این تعبیرات را داریم لذا معارف عمیق توحیدی که در قالب خالقیت و ربوبیت و در قالب دیگر اوصاف عمومی خدای متعال مطرح شده است ؛ مثلا در جایی گفته شد« اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ء ؛ زمر آیه ۶۲» اما در یک آیه دیگر داریم « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ء ؛ سوره شوری آیه ۱۱» اگر ما آیه این را با آیه قبل جمع کنیم می فهمیم خالقیت ما با او یکی نیست اگر این معنا را تحلیل کردیم مسائل عمیقی از آن در می‌آید دعای عرفه‌ هم اینگونه است ؛ در اول آن معارف توحیدی را با الفاظ عمومی می فرمایند اما گاهی برخی حقایق را بازتر بیان می‌کند مثلا حضرت در فرازی از دعای عرفه می فرمایند : « اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَخْشاکَ کَأَنِّی أَراک » خدایا مرا به گونه‌ای قرار ده که از تو بترسم مثل اینکه تو را می بینم و نوع خشیت مرحله بالایی از ایمان است ؛ گاهی انسان عظمت خدا را میشنود و حالت خشیتی برای او پیش می‌آید و گاهی موجود را با آن نحوه عظمتی که دارد می‌بیند و تفاوت است بین این دو نوع خشیت .
خشیت یک حالت جانبدارانه ای است که شخص نسبت به یک موجود عظیمی پیدا می‌کند که جایگاه عظمت او را حفظ می‌کند و در برابر او برای خود و دیگران عظمتی قائل نمی شود و این عظمت را به او اظهار می‌کند این خشیت با رویت الهی محقق می‌شود آن هم با رویت قلبی و این مرحله بالایی از مراحل توحیدی است و حضرت این را اظهار می‌کنند تا به فقرات آخر دعای عرفه می رسیم و اختلاف است که آیا فقره آخر دعا انشاء سید بن طاوس است یا کلام امام ؟ علامه طباطبایی می‌فرمایند : این فرمایشات به گونه ای است که غیر امام کسی نمی‌تواند بیان نماید .
اگر دقت کنیم امام در این فراز معارف توحیدی را به گونه ای آشکار بیان می‌کنند که از نظر موازین عقلی و موازین کتاب و سنت این معانی هیچ خدشه‌ای ندارد و بند بند آن با براهین عقلی و قرآن و سنت قابل اثبات است
حضرت می‌فرماید :
«الهی علمت به اختلاف الآثار و تنقلات الاطوار انّ مرادک منّی ان تتعرّف إلیّ فی کلّ شی‌ء حتّی لا اجهلک فی شی‌ء»
الهی به واسطه آمد و شد آثار گوناگون هستی و تبدلات بی‌رنگ شئون جهان که جملگی آیات تواند، دانستم که مرادت از من در این آیات نمایی پی‌گیری شناساندن خویش به من در هر چیزی است، تا آنکه در هیچ چیز به رایم ناشناخته نباشی».
این همان بیان قرآن کریم است که موجودات آیه خدا هستند و آیه یعنی نشانه مطلق خدا و آیه یعنی همانجا در همان مرحله‌ای که موجود است آیه هست یعنی خدا هم با اوست آیاتی مانند «ْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحیط ؛ فصلت ؛ ۵۴ » باید با این روایات معنا شود وقتی ما آیه را به عنوان آیه مطلق بشناسیم خدا را شناخته ایم این کلام با این آیات قرآنی منطبق است .
« إِلَهِی تَرَدُّدِی فِی الْآثَارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِی عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنِی إِلَیْکَ »
اگر من فقط به آثار توجه کنم موجب می‌شود از زیارت تو دور شوم پس به من یک خدمتی بده که به تو برسم یعنی تو را درک کنم «کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ به ما هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْک»
چگونه استدلال بشود بر تو به آن موجوی که در وجودش احتیاج به تو دارد ؟
«أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ»
آیا غیر تو ظهوری دارد که تو نداشته باشی و اگر این مطلب را با براهین توحیدی تبیین کنیم می بینیم که موجودات جز ظهور کمالات وجودی خدای متعال نیستند اگر ما وحدانیت مطلقه خدای متعال را درک کنیم خدا هست و لا غیر وهر چه که هست ظهور کمالات الهی است در برابر خدا نمی توان غیر مستقل تصور کرد اگر موجودات هستند که هستند این‌ها پرتو وجود حق هستند و به تعبیر قرآن وجه الهی و آیه مطلق الهی هستند این‌ها نهایت معارف را بیان می‌کند
«مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إِلَی دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ»
تو کی غیبت داشته‌ای تا به دلیل نیاز داشته باشی ما چون غایب هستیم سراغ دلیل می‌رویم لذا در بحث اسماء گفته می‌شود خدا اسم ندارد و اسمایی برای معرفی خودش برای ما بیان کرده است پس همه نیاز در ماست و این همان ظهور حقیقت توحید است که حضرت با همه موجودات حق تعالی را مشاهده می‌کند و انسان باید به اینجا رسد .
«وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکُونَ الْآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیْکَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَرَاک»
تو کی دور بودی که آثار ؛ ما را به تو برساند . حضرت قرب الهی را درک کرده و این قرب ، قرب مکانی نیست اینکه حق متعال می فرماید : « وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ ؛ سوره قاف آیه ۱۶ » یعنی چه ؟ هیچ کس چیزی را جز به خدا نمی‌داند یعنی اول خدا را درک می‌کنیم بعد اشیا را و توحید واقعی همین است و این عمق توحید است ؛ البته توحید معارف دارد که اول از درک فقر وجودی اشیا به توحید می‌رسیم اما از این بالاتر این است که از خدا به خدا برسیم « اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ ؛ کافی ج : ۱ ص : ۸۵» و این همان فرمایش امام علیه السلام است که فرمود : « َ إِلَهِی بِکَ عَرَفْتُک‏ ؛ بحارالأنوار ج : ۹۱ ص : ۱۹۰ » خدایا تو را به خودت شناختم و این معارف نیازمند تبیین و توضیح هستند ؛ کلمات امام حسین در دعای عرفه نیز همین مطالب توحیدی را برای ما بیان می‌کند .
«وَ أَنْتَ الَّذِی لَا إِلَهَ غَیْرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ فَمَا جَهِلَکَ شَیْ‌ءٌ »
معبود و حقیقتی جز تو نیست تو خود را برای هر چیزی شناساندی پس هیچ شی به تو جاهل نیست و این بیانگر این است که همه موجودات به خدا علم دارند و این همان کلام قرآن است که فرمود : « کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ ؛نور ۴۱ » اینکه بندگی موجودات نسبت به حق متعال متکی به شناسایی خداست مراد کدام خداست ؟ همان خدایی « هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم‏؛ حدید آیه ۴» نه خدایی که در گوشه ای نهاده شده است بلکه خدای قرآنی مراد است
« وَ أَنْتَ الَّذِی تَعَرَّفْتَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْ‌ءٍ فَرَأَیْتُکَ ظَاهِراً فِی کُلِّ شَیْ‌ءٍ »
تو خود را به من شناساندی به گونه‌ای که در هر چیز نگریستم تو را دیدم و این بالاترین دیدگاه توحیدی است.
« وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ»
این همان «هو الظاهر؛ اشاره به آیه سوم سوره حدید » قرآن است و این مطالب را امام از خود نگفته است
«یَا مَنِ اسْتَوَی بِرَحْمَانِیَّتِهِ فَصَارَ الْعَرْشُ غَیْباً فِی ذَاتِهِ»
ای کسی که با صفت رحمانیت غلبه کردی بر هر چیزی این جملات بیان این است انسان در سیر توحیدی به جایگاهی می‌رسد که پرده‌ها کنار می‌رود و آنگاه خدای متعال را با آن حقیقت مطلق با موجودات می‌بیند اگر احاطه خدا بر وجودات کشف قلبی شود آنگاه این انسان عرش را محاط خدا می بیند
«مَحَقْتَ الْآثَارَ بِالْآثَارِ »
آثار را با آثار از بین بردی
«وَ مَحَوْتَ الْأَغْیَارَ بِمُحِیطَاتِ أَفْلَاکِ الْأَنْوَارِ»
انوار را بر من غلبه دادی تا من غیر تو نبینم . این مطالب نشان از سیر عمیق توحیدی است که در سیر صعودی انسان به این معارف دست میابد و ائمه اولین کسانی هستند که به این معارف رسیدند و ما را تشویق میکنند تا به این مقامات برسیم .
« یَا مَنِ احْتَجَبَ فِی سُرَادِقَاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصَارُ یَا مَنْ تَجَلَّی به کمال بَهَائِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ مِنَ الِاسْتِوَاءِ کَیْفَ تَخْفَی وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ أَمْ کَیْفَ تَغِیبُ وَ أَنْتَ الرَّقِیبُ الْحَاضِرُ إِنَّکَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ»
حضرت در بخشی از دعای عرفه فرمودند « کانی اراک » و گویا این کلام مشعر به مقام احسان است- در روایت از رسول خدا صلى الله علیه و آله از مقام احسان پرسیدند، در جواب فرمود: اعْبُدِ اللّهَ کَأنّکَ تَرَاهُ، فَإنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإنّهُ یَرَاکَ! «معنى و مفاد احسان آن است که: طورى خدا را عبادت کنى که گوئى او را مى‏بینى، و اگر نمى‏توانى بدین گونه عبادت کنى، لا اقل او را طورى عبادت کن که بدانى او تو را مى‏بیند.» – و این مقام از مقام ” انّ ” و تحقیق پایین تر است لطفا در این باره توضیح دهید ؟
البته در سیر توحیدی انسان حالاتی برای او کشف می شود که بعضی از حالات قوی تر از بعضی است مثلا پیامبر در حدیث اباذر باو گفت « یا اباذر اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ ؛ نهج الخطابه-سخنان پیامبر ص و امیرالمؤمنین ع، عربى‏ج‏۱، ص: ۴۰۰ » و حضرت در اینجا دو مرحله از اوج عبودیت را بیان می کنند ؛ تو خدا را بگونه ای بندگی کن که گویا او را میبینی و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند فراز « فانه یراک » قوی تر از فراز نخست است ؛ انسان می تواند به مرحله ای از شناخت برسد که حضور وجودی حق تعالی را درک کند ؛ الان ما مفاهیم را رد و بدل می کنیم و حقیقت حضور فراتر از مفاهیم است و در حقیقت حضور ، یک شهود قلبی است و در این شهود حتی بیننده خود را نمی یابد و تا پرده ها کنار نرود این مسئله اتفاق نمی افتد.
در تفسیر قد قامت الصلاه آمده است « ای حَانَ وَقْتُ الزِّیَارَهِ ؛مستدرک‏الوسائل ج : ۴ ص : ۶۹ » ما چون آشنایی با این معارف نداریم سریعا می گوییم این مطالب از عرفا و صوفیه است و خیال می کنیم دین همین مسائل عادی است نه این مسائل سر جایش هست اما دین یک بطنی دارد که اولیای الهی یا التزام به ظاهر دین عمق آن مسائل هم رسیده اند و آن را درک کرده اند . منتهی افراد استعداد های مختلفی دارند و درک این حقایق روزی هر کس نمی شود هستند لذا در مراتب ایمان فرموده اند : کسی که در مرتبه پایین تر است حق ندارد مرتبه بالاتر را نفی کند
با تشکر

دیدگاه‌ها

تماس با ما